{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
گلم خاری شد و با بادها رفت اثر از ناله و فریادها رفت خیال وصل می پختیم هیهات چه آسان می توان از یادها رفت
دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم تا اینکه زنده باشم و فراموشت کنم
دلتنگی حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را میکند.
باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
می روم اما دلم جامانده است یک نفر در جاده تنها مانده است کور سویی میزند فانوس او چشم دل از رفتن وا مانده است!!!!
کنارم گذاشته ای که تلخم کنی؟؟! هه... شرابی شدم ناب حالا حسرتم را بکش
چقدر سخت است میان جمع بودن / ولی در گوشه ای تنها نشستن به چشم دیگران چون کوه بودن / ولی در خود به آرامی شکستن
نمیدانم گنجشکها که آنقدر شبیه به هم هستند چطور همدیگر را می شناسند؟؟؟؟ و نمیدانم چقدر شبیه من هست که تو دیگر من را نمی شناسی.....
چه سخته به كسي كه دوستش داري بال و پر بدي اما وقتي پريد واسه يكي ديگه بپره
تو با اغیار پیش چشم من می درسبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
خدايا من نمي دانم اينان كيستند كه چنين شتابان به ضيافت ما مي آيند،خدايا اين غم هاي سرزده با ما چه صنمي دارند.
درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هاى درخت ترجیح دادند!
قصه اصحاب كهف يك شوخيست، اينجا يك روزكه بخوابي همه تو را از یاد ميبرند...!
کارگری پیر و خسته سکه ای از جیبش در آورد تا صدقه دهد، ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد. "صدقه عمر را زیاد میکند!"
گاهی حس میکنم روی دست خدا مانده ام!! خسته اش کرده ام... خودش هم نمیداند با من چه کند!!...
بغض هایم را نگه میدارم. بعضی وقت ها سبک نشوم سنگین ترم...
گلم خاری شد و با بادها رفت اثر از ناله و فریادها رفت خیال وصل می پختیم هیهات چه آسان می توان از یادها رفت
دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم تا اینکه زنده باشم و فراموشت کنم
دلتنگی حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را میکند.
باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
می روم اما دلم جامانده است یک نفر در جاده تنها مانده است کور سویی میزند فانوس او چشم دل از رفتن وا مانده است!!!!
کنارم گذاشته ای که تلخم کنی؟؟! هه... شرابی شدم ناب حالا حسرتم را بکش
چقدر سخت است میان جمع بودن / ولی در گوشه ای تنها نشستن به چشم دیگران چون کوه بودن / ولی در خود به آرامی شکستن
نمیدانم گنجشکها که آنقدر شبیه به هم هستند چطور همدیگر را می شناسند؟؟؟؟ و نمیدانم چقدر شبیه من هست که تو دیگر من را نمی شناسی.....
چه سخته به كسي كه دوستش داري بال و پر بدي اما وقتي پريد واسه يكي ديگه بپره
تو با اغیار پیش چشم من می درسبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
خدايا من نمي دانم اينان كيستند كه چنين شتابان به ضيافت ما مي آيند،خدايا اين غم هاي سرزده با ما چه صنمي دارند.
درخت دلتنگ تبر شد وقتی پرنده ها سیمهای برق را به شاخه هاى درخت ترجیح دادند!
قصه اصحاب كهف يك شوخيست، اينجا يك روزكه بخوابي همه تو را از یاد ميبرند...!
کارگری پیر و خسته سکه ای از جیبش در آورد تا صدقه دهد، ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد. "صدقه عمر را زیاد میکند!"
گاهی حس میکنم روی دست خدا مانده ام!! خسته اش کرده ام... خودش هم نمیداند با من چه کند!!...
بغض هایم را نگه میدارم. بعضی وقت ها سبک نشوم سنگین ترم...
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}